ادامه پست (اتفاق هايي كه براي رانيا جونم افتاده)
عزيزم در خاتمه پست قبلي آرزوي توقف پست ذكر شده را داشتم ولي مث اينكه حكايت همچنان باقيست . * دو هفته پيش در حين آشپزي يك لحظه قابلمه رو از روي اجاق برداشتم گذاشتم كنار كه آب بريزم . ديدم سرتو خم كردي روي اجاق گاز و مي خواي با فوت كردن اجاق را خاموش كني . يه آن برگشتم ديدم تمام جلوي موهاي سرت آتيش گرفت . سريع خاموش كردم . نزديك بود يك قسمت از سرت به پوست برسه كه خدارو شكر چيزي نشد . از روي كابينت آوردمت پايين تا تونستم با كف گير چوبي زدم . بعدشم بردم حموم تا بوي بد سوختگي از سرت بره بيرون . الان موهات عين موهاي بز مي مونه . كوتاه و زشت . * هفته پيش هم قبل از اومدن حاجي بابا اينا . خير سرم خواستم خونه تميز كنم . باز يك لحظه غافل شدم ، چه...
نویسنده :
مریم محمدی
9:31
سفر به زادگاه مادري و مادربزرگ
باغچه بغل خونه بهجت خاله قل دوم مادرم - لحظات اوليه رسيدن به اونجا روستاي يولقون آغاج - مزار سيد يدي روز جمعه - زماني كه تمام بچه هاي خاله اومدن و آش دوغ بار گذاشتن و تو باغچه شون ميل فرموديم روستاي قزلبلاغ - صبح شنبه بعد از صرف صبحانه در آغاچ لخ لاردا ...
نویسنده :
مریم محمدی
13:02